ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
زن در کنار یک مرد است که معنی پیدا می کند.معنی عشق را و بودن را. در کنار یک مرد است که می فهمد آغوش گرم و پر محبت چیست. اصلا متوجه بدن گرم خودش می شود. متوجه می شود اگر لبی روی لبهایش به آرامی و گرمی بنشیند ، تمام تنش ذوب خواهد شد. پس باید کسی از جنس مرغوب آدمیت و انسانیت در کنار هر کس چه زن چه مرد قرار بگیرد که بعد روی بدنش تاثیر بگذارد. مثل چیزی که خواستن را زیاد کند. چوب خشک می تواند همانطور خشک و بیجان و بیروح بماند. سالهای سال وقتی بهش توجه نکنی همانطور یک گوشه چوب می ماند. اما اگر به همان چوب خشک آب بدهی ، محبت کنی سبز می شود. امروز که به حیاطش رفتیم یکی از قشنگترین و خوشبوترین گلهای جهان هستی را دیدم که هنوز در شگفتی وجودش هستم. گلی که در سرمای زمستان این همه زیبا شکوفا شده ، ساقه های چوبی بالا آمده، و سرشاخه های جوانتر پر از شکوفه های زرد با کاسه های خونین و بویی مست کننده، بدون هیچ برگی.
چیزی عجیب در باغچه زمستانی لخت و عور، در سرمای یخ زدگی چمنها و خواب درختان، شکوفا شدن یک دسته گل یخ ، فقط معنای زندگی است. زندگی ماجرای عجیب و پیچیده ایست. زنی که هیچگاه نمی داند می تواند سرودهای عاشقانه زیبا بشنود و بخواند. زنی که با دستهای عاشقانه متبلور می شود و خودش را می شناسد. این زن مثل این بوته زیبای گل یخ است. شکوفا در زمستان ِتنش، شکوفا در قلب عاشق ِخودش. یک شاخه از آن چیده شد و الان در آغوش من است. بوی گل یخ بیداد می کند. بویی غلیظ و دلنشین که مست کننده است. زنانگی عجیبترین دنیایی است که تا به حال باهاش رو به رو شده ام. مثل همین گل یخ اعجاب انگیز.
بهمن ۹۹