بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پنجره را باز کردم و ماه کامل خودش بهم نشان داد. یکهو نفسم بند آمد. انگار تو هم همان لحظه داشتی به ماه نگاه می کردی. ماه کامل دیدن چه چیزی دارد که هر بار تکراری نمی شود؟ انگار به چیز تازه ای نگاه می کنی. انگار اولین بارت است. دیشب آنقدر ابری بود که لحظه ای ماه پیدا نبود. دیشب خیلی عجیب بود. هر لحظه صدایی بلند می شد و بعد دوباره سکوت بود. صدای بلند رعد و برق و برخورد ابرها به شدیدترین حالت ممکن، تگرگ و باران شدید می بارید و بعد قطع می شد. هر دو ساعت یکبار این ماجراها تکرار می شد. 


یک ستاره کوچک آن پایین ماه دیده می شود. هاله دور ماه آنقدر زیاد است اگر خوب دقت نکنی سناره کوچک را نمی توانی ببینی. 

رفتم روی پشت بام تا همه را بهتر ببینم. همه آسمان را و ستاره هایش را.


۱۴۰۰/۳/۵

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد