ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در کلاس داستان نویسی بیشتر بچه ها من را می شناسند. از صدایم و جزوه هایی که در کلاس می نویسم و در گروه می گذارم. بعضی داستان هایی که باید می خواندیم را خواندم و صدایم را در گروه گذاشتم.
بعد اطلاعاتی که درباره کتابهایی که استاد می گوید برایشان می گذارم. اگر پی دی اف پیدا می کنم برایشان می گذارم.
الان هم با یکی از بچه ها که سرباز است داشتیم درباره ایرادات داستانهایمان حرف می زدیم.
به نظرم ایرادات درستی گرفت که فکر کنم اگر آنها را درست کنم این بار داستانم مورد تایید استاد باشد.
او خیلی سرسخت است هر چه درباره داستانش می گویم اصلا نمی خواهد قبول کند و حرف خودش را می زند. خیلی بخواهد مودب باشد می گوید بهش فکر می کنم.
حداقل حالم خوب است که یک نفر داستانم را خوانده و ایراداتش را بهم گفته. فردا اصلاحش می کنم تا بهتر شود.
۱۴۰۰/۳/۳۰