ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
امروز وقتی به خانه برمی گشتم قشنگترین غروب تابستان را دیدم. تابستان امسال همچنان که عجیب بود و دارد تمام می شود و من غروبهایش را دانه دانه سعی دارم به یاد بیاورم. خورشید امروز مثل دایره خونین قرمز شده بود و من هر چه بهش نزدیکتر می شدم او خونینتر و قرمزتر و زیباتر و من قلبم بیشتر به شماره می افتاد و باز خودم را به دیدن زیبایی های اطرافش دعوت می کردم نه دلتنگیش. چترهای در حال پرواز بالای کوه و در نور غروب که چقدر زیبا بودند. خورشید آرام آرام و قطره قطره رفت پشت کوه. و بعد ماه سمت چپم پر نور و قشنگ نمایان شد.
میبینی چیزی را که از دست می دهی خیلی سریع چیز دیگری جایش را میگیرد.
قشنگ بود و من به قشنگی خورشید و ماه لبخند می زدم.
۱۴۰۰/۶/۲۴