ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
درست است درِ اینجا را تخته کرده بودم به دلایل واهی و شاید هم به دلایل واضح و روشن،
اما حالا چند روزی باز اینجا ،تنها، جایی می شود که میتوانم بنویسم بدون سانسور.
معمولا از غرها و غصه ها و رنجهایم نوشته ام، ولی چند روز است اتفاقی افتاده و قرار است سفری در پیش داشته باشم، پس باید شکرگزارش باشم و دست از غر و تنبلی بردارم و لحظه به لحظه این سفر و اتفاق را بنویسم.
میدانم شما، همه اینها را تجربه کردهاید اما برای من بعد از ۳۲سال دارد دوباره تکرار میشود،
پس هیجانات قبل و بعد و همه لحظاتش برایم ارزشمند است. یکجور دیدن و شنیدن و نوشتن را دوباره و هزار باره تمرین میکنم.
تا آخر سفر برای تنها کسانی که میتوانم عکس بگذارم و بنویسم، شما هستید.
نمیدانم وقتی برمیگردم باز هم مینویسم یا نه، ولی از امروز هر چه به ذهنم بیاید اینجا خواهم نوشت.
و از حالا سفر در من آغاز شده است.
۱۴۰۰/۷/۱۹