بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پرستار بچه‌ها که صدایش می‌کنند خاله همیشه برایم چای و خرما می‌آورد. امروز هم چای تازه‌دم جلویم گذاشت. موهایش را حنایی کرده‌بود و سفیدی‌هایش نبود.

نصف کلاس رفته‌بود و بچه داشت می‌ساخت. صدایی بلند شد.خاله همینطور که داشت کارهای خانه را انجام می‌داد، آواز میخواند.آهنگ بدون متن پخش می‌شد و او باهاش میخواند و صدایش توی خانه می‌پیچید. هایده و گوگوش و معین را بیت به بیت خواند. درست میخواند و از ریتم عقب نمی‌افتاد. به صدایش گوش می‌دادم. 

من تابه حال با آهنگی اینطور نخوانده‌ام! و برای این زن و احساسش توی دلم ذوق کردم. گاهی باید اینچنین بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد