وقتی خورشید داشت غروب می کرد ، هوا سرد شده بود ، این دو تا یاکریم بهم چسبیده بودند روی شاخه لخت شاتوت ، شاید یاد تابستان حیاط افتاده بودند ، برگهای سبز و شاتوتهای آبدار و شیرین . شاید داشتند کنار همدیگر کیف می کردند از گرمای تن هایشان . من تند تند ازشان عکس گرفتم . هی سرهایشان را با همدیگر به راست و چپ می بردند . یکی شان که پرید آن یکی هم سریع پر زد و رفت .
کاش یا کریم بودم...
یا حتی آن کاج همیشه سبز و ایستاده...
کاش فقط بودم...
نیستم و نمیدانم کجایم...
چه حس خوبی میده به آدم نگاه کردنشون
یکیش که پرید
اون یکی هم
سریع پر زد و رفت...
پر
پر
پر
چه ناز چسبیدن بهم
امروز دوتا هم پشت بوم روبرویی من بودن ولی نچسبیده بودن بهم
اندازه پرنده ها هم نشدیم
+یه همایش بیهوده بودم چند وقت:)
چه لحظه های دیدنی را مکتوب میکنی بدون امضای عزیز...چه مکتوب هایی!!که باید طلا گرفتشان....
مرسی عزیزم.