دخترم تکان بخور تا خیالم راحت شود .
این اولین سالی است که روز مادر با وجود تو برایم معنا پیدا می کند .الان که با تو حرف می زنم ، دلم خیلی برای مادرم تنگ شده و دلم می خواست کنارش بودم . اما یکهو زد به سرم و خواستم دور شوم و دوباره قدر همه چیزهای خوبی که با مادرم دارم را بدست بیاورم . آنقدر دل تنگم که هر کس نداند فکر می کند من رفته ام کجا مثل زیبا که رفته آن سر دنیاهای برفی سرد یا مثل مریم که نزدیک راین زندگی می کند و هر دو از مادرهایشان دور هستند .فکر نمی کردم این همه نازک نارنجی باشم ، این همه لوس و وابسته . این همه مامانی . حالا که تو هی تکان می خوری ، من تازه فهمیده ام مادر بودن یعنی چه . شاید باز هم نفهمیدم . امشب که مامان بهم زنگ زد انگار بغض داشت و اگر با هم رودربایستی نداشتیم هر دوتایی با هم می زدیم زیر گریه . شاید مامانم هم دلش برای خانمجانش تنگ شده بود .شاید تنهایی قسمتی از زندگی من و تو و مامانم باشد .باز خوب است که در این شرایط که به زودی تو بدنیا می آیی مامانم کنارم هست و مثل پروانه نیستم که در سرزمین آرزوها ، تنهایی دنبال اسم برای دخترش است و حالا روزهای آخر را در تنهایی سر می کند .من خوشبختم . من مادر خوشبختی ام که مادر دارم و هر وقت بخواهم و اراده کنم ببینمش.کی می شود تو بدنیا بیایی و من تو را ببینم و خوشبختی ام کامل شود ؟
روزت مبارک خانم خانما
مرسی عزیزم .عیدشما هم مبارک.
مامان جدید روزت مبارک
مرسی
خدا مامنتو واسه تو و تو رو هم واسه دخترک حفظ کنه:)
مرسی سوسن جان.
روزت مبارک
ممنون.عید شما هم مبارک.
روزتون مبارک...
مرسی . عید شما هم مبارک.
مَعنـآـی مـآدَر بـودَن :)*