می خواستم بنویسم روی سینه من سنگین شدی و خوابت برد.آمدیم خانه خودمان.دوتایی هستیم.خودم وخودت.برایت شعر خواندم.و از خودم برایت موزیک و شعر ساختم.و تو آرام گوش می دادی و بعضی وقتها هم نق زدی.شعرم را می نویسم که یادمان بماند در سی و شش روزگیت چه می کردیم.
گریه نداریم/غرغرنداریم/نق نق نداریم/پس چی داریم؟خنده و شادی داریم
ای جوووونم سلما جیگملم
ای جانم ، خدا حفظش کنه ... ماشالله چه نازه :))))
همیشه شاد باشین عزیزم
مرسی کژال جان
ای جانم! چقدر دلبر شده این دخترتون دوست جان
با همه سختی هاش واقعن شیرینه . مرسی خاله جان
واااای .. لباس ورزشکارانه تو بخولیم ...
خودشم داره با مامانی آواز می خونه ها .. کاملا هنرمنده
خانوم خانوما
بخند سلمای عزیز . فقط بخند...
وقتی می خنده دنیا بهشته
این چشمهای هوشیار و زرنگ اش میگوید شما یک مادری شده ای که حالا حالا ها ماله خودت نمیشوی:)) البته هیچ مادری تا آخر عمر تمام و کمال ماله خودش نمیشود.نصفش بچه اش و نصفش هم شوهرش ! اینها هم در نوع خودش لذت زندگی است.
ممنون که اومدی :)
راستی اسم کوچولو رو همون سلمایی که یه دفعه گفته بودین گذاشتین ؟
:)
بله .اسمش سلما ست .
ایشالله همیشه سلامت و خوش باشین با همدیگه :)
از طرف من دستشو ببوس :*
بووس