بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خوشبختی

ده سال پیش دلیلی برای خندیدن نداشتم ، دچار افسردگی بودم، حتی دکتر رفتم و چند ماهی قرص مصرف کردم. امروز که با سِلما بازی می کردم و او بلند می خندید ، به من می خندید . به من که گاهی باورم نمی شود او دخترم است ، می خندید . امروز فهمیدم خنده اش هدیه ای است بعد از ده سال که خداوند به من داده است و بالاتر از آن چیزی نمی خواهم .شادی که دخترم به من داده ، عشقی که به من بازگشته ، قشنگترین چیزی است که بعد از ده سال دارم . ده سال پیش عاشق بودم اما شاد نبودم .عاشقی بودم افسرده که هر روز تاریکترم می کرد اما الان نوری درون قلبم تابیده که مفهوم کتابهای بوبن را که آن روزها می خواندم بعد از ده سال چشیدم.
نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 19:54 http://gitare.blogsky.com

از دیدن خنده های پدرش احساس خوشبختی نمی کنی؟

خنده های دخترم اونقدر پر رنگه که همه چیز را می پوشاندد .
الان شادی خودم و پدرش و پدر و مادرم توی خندیدن سلماست.

ح جیمی جمعه 2 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:36 http://bqeydoshart.blogfa.com

با ترازویی به ظرافت آن چه گوهر فروشان به کار می برند می نویسم . تاریکی را در یک کفه و نور را در کفه ی دیگر آن قرار می دهم . تنها یک گرم نور هم وزن با کیلوها تیرگی ست .
زندگی از نو / بوبن

:)

جی یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 09:18

دقیقا احساس من رو تعریف کردی نسبت به پسرم

:)

بالیق سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 14:24 http://www.zendegiyebaliq1.blogfa.com

چقدر خواندن خوشبختی های این چنینی شیرینه دوستم
:)

ممنونم.
:)

عاطی یکشنبه 18 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:19

وای من با این پست بغض کردم
شاید من 10سال پیش شما باشم
چقدررررر خوب گفتین این حسو
خدای من!!


پس تنها راهش بچه دار شدنه:دی.برم اقدام کنم:دی ی ی ی


:گل ل ل ل ل ل ل برای شما و دختر گل و ناز و عزیزتون و عزیزمون:-**

نذار با غم بگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد