آمده بالای سرم ، می داند وقتی خوابم بیاید حرصم می گیرد بالای سرم سر و صدا کند. با اینکه همه اینها را می داند میاید و بلند بلند می گوید : نرگس نرگس ، نرگس اومده.سرم را بلند می کنم ، می بینم با یک عالم گل نرگس اینهمه ذوق زده است . بوی گلها خواب را می پراند . دخترک هم با آوازهایش این خوشحالی را بیشتر می کند.
دخترک دیروز همین طور که قِل می خورد یک قدم به عقب رفت .همین طور که چهار دست و پا بود. حرفهای تازه ای با خود از سر شادی تکرار می کند ف و پ است. می گوید پ پ پ و لبهایش را به می فشارد .
کیک پخته ام برای تولد عموی دخترک .بوی وانیلش همه جا را برداشته و آب دهانم حسابی راه افتاده .باید صبر کنم برای خوردنش .
خوش به حال عموی سلما
خوش به حال نرگس ها که برای تو آمدند..
عزززیزم برای شما هم درست می کنم . نرگس هم می خرم .
نرگس...نرگس
:)