ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قاب پنجره باز و ستاره ها پیدا
شمردمشان
خوابم برد.
موقع تاریک روشنای صبح
کسی پنبه ابرهای خدا را زده بود
و تکه تکه توی هوا
می رقصیدند.
چشمهای من بود که رویا می دید؟
نه .
بیدار بودم .
از همیشه بیدارتر.
و دخترکم در آغوشم نفس می کشید.
چ حسِ خوبی داشت ..
چه خوب
سلام دوست پر از مادرانگی من...
سلام خوبی؟
سلام. بلاگفا وبلاگ من رو ترکوند. آدرس جدیدم رو برات میذارم.اگه وقت داشتی سر بزن. خوشحال میشم.
سلام .ممنون
من خوبم امیدوارم تو و دخترت هم خوب باشین...