ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هنوز عکس من و تو و نسترن توی آلبومم هست که دست انداختی پشت گردن نقاشی و تصویر کیارستمی و لبخند زدیم .هر چهارتایی لبخند زدیم . پای تخته کلاس سوم دبیرستان.با مانتوهای آبی کاربنی.
با چه شور و شوقی رفتیم طعم گیلاس را دیدیم.
هر کدام طرفی افتادیم .
من که باور نمی کنم کیارستمی مرده باشد؟ مگر می شود او که این همه زندگی در فیلمهایش ساخته باشد ، این همه عشق و دوستی و مهربانی را بفهمد ،مگر می شود؟
من امشب شوکه شدم.
چیزی بود بین ما .ما دوستش داشتیم .من عاشق آن دختر بودم در "باد ما را با خود خواهد برد" . من عاشق پسرکی بودم که دنبال خانه دوستش بود .
آه
حالا که رسیدی خانه دوست بگو که درد نداری.
بگو که بی معرفتی دیگران دیگر آزارت نمی دهد ،
بگو طعم گیلاس را چشیدی و خوب هم شیرین بود .
بگو که همیشه زندگی هست و دیگر هیچ.
آه
...
تو تک درختی در میان بهشت
مثل همان عکس درختهایت
....
دوشنبه 14تیر95