بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

اول آبان

امروز دخترک برای دومین بار آدامس را امتحان کرده، بار اول یکی از بچه های فامیل که ازش کوچکتر است به اصرار پدر دختر کوچولوبه دخترک آدامس داد و امروز هم از کیف مامانی پیدا کرده بود و با ذوق برای من تعریف می کرد که آژانس خورده. 

برای اینکه بعدها از من درخواست آدامس نکند یا مجبور نشوم برایش بخرم نخواستم اسم واقعی اش را یاد بگیرد.

من که در دوران دانشجویی یک عالم آدامس بادکنکی خورده بودم و همه برچسبهایش را در کیف پولم جمع کرده و یکروز هم دزد محترمی با خودش برد

من که بعدها در دانشگاه بدون تریدنت هندوانه ای و بادکنکی و ... نمی توانستم سرکلاس بنشینم.

من که در دوره راهنمایی یک عالم آدامس لاو ایز خورده و همه عکسهایش را در آلبوم نگه داشته ام هنوز،

یک روز وقتی حامله بودم تصمیم گرفتم دیگر آدامس نخورم و مدتها ست نخورده ام 

البته جدیدا دروغ نگفته باشم یکی دوبار خورده ام و سعی کردم دور از چشم دخترک باشد

فقط و فقط برای اینکه یاد نگرفته باشد و نداند آدامس چیست

و همه زحمات من فقط و فقط یکشب به باد رفت

همان شب که آن دخترک فسقل فامیل آدامس دستش بود

اولین بار مثل شکلات تکه تکه خورد و قورت داد و من بالاخره نصفش را ناپدید کردم

و امروز انگار جویده و دور انداخته

اما نمی دانید با چه ذوقی بهم می گفت مامان من آژانس خوردم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد