ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
توی زندگیم هیچ نقطه روشنی وجود ندارد، و من دارم می سوزم. نقاط روشن از نظر من اخلاق خوب، مهربانی، صداقت، عقل و شعور، تحصیلات، کار خوب ،زیبایی، پول، مقام اجتماعی، شهرت و... اینها می توانند باشند که زندگی من هیچ کدام را ندارد.
تنها چیزی که باعث می شود بایستم و زندگیم را تحمل کنم دخترکم است.
من مقصرم که دخترک را به این زندگی کشاندم.
من تنها و خسته ام.
من در گردابی عمیق گیر کرده ام .کاش حداقل بلعیده می شدم و تمام می شدم.
آرزو نکن که همین حالا هم توسط دنیا بلعیده شدی... اما روزای سخت میگذرن.
می گذرند