بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

هفتم آبان

چه روزها و لحظه های عجیبی است. 

یکسال پیش در این لحظات فقط و فقط یک چیز می خواستم، می خواستیم.

حتی وقتی پیامهای پارسال را می خوانم، دلم می ریزد. هول می شوم و اشکم سرازیر می شود. فکر اینکه هفتم آبان بهترین تولدت باشد.

عموی نازنینم

چقدر نبودنت توی ذوق می زند. تو بودی و یک خانواده که عاشق لبخندهایت بودند و من هنوز عاشقانه به لحن صدایت فکر می کنم. به دستهای گرمت، به بوسه هایت. و نمی توانم بر زبان بیاورم خدا رحمتت کند.

برای من هنوز هستی.

آخ

جان دلم، مهربانم

جایت بهشت است. و خیالم به همین خوش است.

شب تولد شصت و شش سالگیت مبارک، قشنگم.

روی ماهت را می بوسم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد