ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اوه کاپیتان ببین به ساحل رسیدیم
ببین همه در شادی و سرور کلاه هایشان را به آسمان می اندازد
بلند شو و ببین که طوفانها تمام شده، جنگ ها و همه سختی ها به پایان رسیده،
کاپیتان بیدار شو و چشمانت را باز کن، غرش دریا دیگر به گوش نمی رسد، دریا آرام شده، بادبانها را جمع کرده ایم و شنهای طلایی ساحل را می بینم.
کاپیتان من قرار بود زنده بمانی و بقیه راه را با هم طی کنیم، مگر قرار نبود عاشقم بمانی و تمام لبخندها و اشکهایم را تو ببینی. کاپیتان بلند شو و دستانت را به من بده،
همه خوشحالند اما من...
تنها ماندم در میان امواج تنها ماندم.