بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

فلق

رفتم گلدانها را در بالکن آب بدهم، سکوت بود و فاصله بین شب و روز. صدای ریشه ها می آمد که آب می خوردند. در باریکه آسمان که می توانستم از بالکن ببینم هزاران ستاره پیدا بود. انگار وسوسه ام می کرد که خنکی صبح را بچشم و بمانم به تماشای ستاره ها. شاید دفعه دیگر دراز کشیدم در همان یک گله جا و ستاره ها را تماشا کردم. بهتر از خفقان خانه است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد