بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

بی ماجرا بی کلمه

خیلی جالب است که قطع و وصلی سر کلاس آخرم اتفاق می افتد. دومها که خیلی بی نظم و قانونند. اما بالاخره با ریستارت کردن لب تابم توانستم به همه ناملایمات تکنولوژی غلبه کنم و کلاسم را برگزار کنم. به نظرم جالب شد.

باید تمام برنامه های کلاسهایم را تا آخر سال بنویسم و به معاون آموزش بفرستم. بهم تا آخر آبان وقت داده. بیشترش مشخص است. باید زودتر بنویسم تا از کارهایم کمتر شود.

پایان نامه ای که شروع کردم به همکاری هم هست. سرچ کنم و مقاله ها را به ترتیب هر کدام نت برداری کنم. 

می ماند شعرها و قصه هایم که می خواهم بنویسم اما چیزی به ذهنم نمی آید. بی چیز شده ام. بی کلمه ای برای نوشتن. حتی شبانه هایم هم بی مزه و تکراری است. امروز پادکست یک پنجره عطا را گوش دادم. درباره هشتگ می تو. با صدای قشنگ سهیلا گلستانی.اما چقدر تلخ و دردناک بود. چقدر جزییات تکان دهنده ای را نویسنده نوشته بود و چقدر دیر توانسته بود با خودش کنار بیاید و همه اینها را بعد از سی سال بنویسد و به کسی بگوید .بنویسد و منتشر کند و جایزه بگیرد. یکبار جستار نوشته و جایزه برده. به خاطر آزاری که سالها تحمل کرده. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد