ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کاسه چشمهایم شده مثل غروب خورشید. گوشهایم درد گرفته . سرم می خواهد منفجر شود. باورم نمی شود. چقدر حرف شنیدم. چقدر غصه خوردم. چقدر دلم پاره پاره شد. چقدر من تحقیر شدم انگار. و تصمیم گرفتم که سکوت کنم. هر چه بگویم من در برابر حرفها کم می آورم. خدای من. من همه کارهایی که در طی این چند سال کرده ام زیر سوال رفت. من من من ، من که تا چند روز پیش انسان بودم حالا پست ترین آدم روی زمینم و همه اتفاق ها و بدبختی ها تقصیر من است.
کاش بفهمم چرا چرا چرا ؟ اگر هم نفهمیدم هم مهم نیست. من دیگر کنده شدم. من رفتم. من رفتم. تا مزاحم کسی نباشم.
وقتی میگی خودت مقصری ، اینا هم میتونه مجازاتی باشه که فکر کنم خودتون هم پذیرفتینش !