بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شب سخت اما پرواز از این چند سال الکی

کاسه چشمهایم شده مثل غروب خورشید. گوشهایم درد گرفته . سرم می خواهد منفجر شود. باورم نمی شود. چقدر حرف شنیدم. چقدر غصه خوردم. چقدر دلم پاره پاره شد. چقدر من تحقیر شدم انگار. و تصمیم گرفتم که سکوت کنم. هر چه بگویم من در برابر حرفها کم می آورم. خدای من. من همه کارهایی که در طی این چند سال کرده ام زیر سوال رفت. من من من ، من که تا چند روز پیش انسان بودم حالا پست ترین آدم روی زمینم و همه اتفاق ها و بدبختی ها تقصیر من است. 

کاش بفهمم چرا چرا چرا ؟ اگر هم نفهمیدم هم مهم نیست. من دیگر کنده شدم. من رفتم. من رفتم. تا مزاحم کسی نباشم.

نظرات 1 + ارسال نظر
بلاگر دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 20:20 http://tosan35.blogsky.com

وقتی میگی خودت مقصری ، اینا هم میتونه مجازاتی باشه که فکر کنم خودتون هم پذیرفتینش !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد