ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیشب با دوستان دخترک رفتیم پارک ، پارک همیشگی مان. که تهران زیر پایمان است.نزدیک خانه.تابیاییم به خودمان بجنبیم، شب شد. رفتیم شام سفارش دادیم، نشستیم روی زیراندازی که دوستم آورده بود جلوی تهران. چه غمی داشت چراغهای روشن. یاد سالهایی پیش افتادم که اینجا پارک ، مامنم بود و هنوز هم هست. وقتی کرونا آمد مجبور شدیم کمتر بیاییم.بعد مجبور بودم بخندم. مسخره بازی در آوریم الکی بلند می خندیدیم. بچه ها هم کیف کردند.
دیروز دلم می خواست بروم پیش نون و تولدش را تبریک بگویم و شاید کمی سبک شوم از حرف زدن باهاش اما نبود. رفته بود سفر . دلم بیشتر گرفت. اما صبور و بدون حرف به روزم ادامه دادم. نباید خودم را بشکنم.