بدون امضاء

بنویس و بسوزان

چه روزهایی چه روزگارانی. چقدر حرف دارم و نمی توانم بزنم یا بنویسم. من بهش میگویم تراپیست اما او یک مربی معمولی نیست. بهم گفته روی کاغذ بنویسم و بعد همه را بسوزانم یا پاره کنم و در آب روان بریزم. شاید دیگر در هیچ جای این دنیای مجازی ننوشتم. شاید همه اینها بر من سنگینی می کند. هر کلمه ای که می نویسم بار معنایی دارد . بار سنگینی که بعد به خودم اضافه می شود و درد می شود و آوار می شود. اگر کلمه ای قشنگی باشد شادی می شود بر سرم. چطور می توانم بعد از سالها روی کاغذ بنویسم و داره کنم و بسوزانم. من سالهایی پیش هر چه نوشته داشتم نابود کرده ام. من چیزی بر کاغذ نمی نویسم. این عادت را از سرم انداخته ام. چطور می توانم ؟؟؟ باید دوباره شروع کنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد