ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نشسته ام کنار دیوار، گوشیام را زدهام به شارژ. مامان خوابیده، کتلتهای شام را وقتی داشتم کشتی میدیدم درست کردم. بعد بلوزم را که بوی کتلت گرفته بود، را در آوردم و شستم. وقتی می آیم خانه بابا همهش فیلم یاد هندوستان میکند. همه خاطرات تابستانم میآید جلوی چشمم. لحظاتی که نفسم تنگ میشد، میخواستم بروم اتاق بالا، تنها باشم. اما الان پائین با بقیه کل کل میکنم. منتظرم فندق بیاید تا خندههایش ، فکرم را پراکنده کند. توی ماشین موقع رسیدن به کلاسها، امروز پادکست اجنبی را بعد از مدتها گوش دادم. سومین سال تولد پادکست وحیده، و روزهایی که با ماجراهای زندگیش همراه شده بودم و بعضی وقتها خندیده بودم. بعضی وقتها باهاش بغض کرده بودم. وقتی پادکست اجنبی را از رادیو دال پیدا کرده بودم. ماجرای وحیده را توی پادکست آرش گوش داده بودم و بعد رفتم اجنبی را از اول گوش دادم.
آمدم پادکست بعدیش را گوش بدهم که با مرسن پادکست آن، درباره مردانگی سمی صحبت کرده بودند، وقت نشد کامل گوش بدهم.
در هیاهوی خانواده ، هدفون قرمزم را گذاشتم و به صدای ویولن گوش می دهم که غمگین ترین ساز جهان است.
بغض میکنم که بغض کردهای از دوست داشتن پدرت، از ترسهایت، از آینده ای که برایت معلوم نیست. از روزها و آیندهای که برای من پر ازتکرار است.
نوشته صابر ابر درباره نغمه ثمینی را میخوانم، و حسودیم شد به دوستیشان. دلم میخواست اینطور رفیق بودم و میماندم باهات. همینطوری که او نوشته برای نغمه ، منم برایت بنویسم. برایت بنویسم که رفاقت از هر چیزی برایم بالاتر است و من رفیق بودم...