ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از پنج صبح تا خود الان بیدارم. دارم از خواب میمیرم. کاش به تعادلی در خواب و بیداریم میرسیدم. دیشب انگار منتظر بودم اتفاقی بیفتد اما نیفتاد و دیر خوابیدم. امشب باید باید زود بخوابم چون فردا هشت و نیم باید پیش ه باشم تا مامانش حضوری برود سرکار و تجربه جدیدی برای من و ه و خانمی که آنجا کارهای خانه را انجام می دهد، خواهد بود. دارم به حرفهای وحیده و مرسن گوش می دهم و واقعا فکر میکنم چقدر راجع به مردان گاهی ،سنگدلانه فکر کردم و رفتار کردم . البته از مردان کم لطمه نخوردم اما خب با شنیدن حرفهای مرسن خیلی نگاهم به این قضیه تغییر کرد.
تا ساعت شش سر کلاس بودم و خودم را کشیدم و بعد با دخترک سر مشقهایش بودیم.
من واقعا روزهای سخت پنج ماه اخیرت را کمی متوجه بودم و کمابیش در جریانش قرار گرفتم و واقعا از ته دل برایت دعا کردم و میکنم که راه خوبی گشوده شود که بتوانی خوب خوب مثل قبل پول در بیاوری. این شرایط حتما با بهبودی خودت زودتر شکل خواهد گرفت. کمی طاقت بیاور . حتما بزودی بزودی صبح روشن خواهد رسید.
صبحانه رفتیم رنسانس خ دادمان. من و دخترک پنکیک خوردیم و خوشمزه بود اما کلا پذیراییش خیلی با تاخیر بود و اصلا مثل صبحانه و پذیرایی لانجین نبود.
کلاس داستان نویسیم تشکیل نشد.