ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بالاخره کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده را تمام کردم. هر روز چند صفحه ایش را آرام آرام می خواندم. کتابی که جملاتش مثل قطره های ریز آب که چکه میکند درونت نفوذ میکند. ماجرایی ساده اما با نوشتنی قشنگ که به دل می نشیند. دخترک نابینایی که با مادرش زندگی میکند و گیاهان طبی را می شناسد . چه دنیای عجیبی دارد طب سنتی و ابوعلی سینا چه آدم جالبی بوده. نه اینکه بخواهد کتاب را علمی کند، نه. بلکه طوری عاشقانه اینها را با هم آمیخته بود.
نوشتن چیست؟ آمیختن رویا با واقعیت. وقتی خیالت را اضافه میکنی به چیزهایی که دیده ای، شنیده ای می شود یک دنیای باورکردنی قشنگ که خواندش ، کیف دنیاست.
البته که من هنوز اندر خم یک کوچه ام. خیلی باید یاد بگیرم تا به نوشتن حرفه ای برسم.
صبح شده، صدای پرنده ها می آید. هنوز خوابم میآید.
حرفی به من بزن. من در پناه آفتاب و پنجره ام.
این بدون تو خیلی خوب می نویسی.
مرسی رها جانم