ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خسته و هلاک دراز کشیده ام روی تخت اتاقم. رفته ام زیر پتو. دخترک مشقهایش را نوشته و فرستاده. دارد روخوانی می کند . از قیطریه یک ساعت و نیم توی راه بودم. باورم نیم شود اینقدر ترافیک بود. فردا هم تا هفت همنجا کلاس دارم تا برسم خانه نه شب خواهد. می خواستم بروم دم خانه مامان دوستم و برایش گل ببرم. می خواستم دخترک را ببرم دندانپزشکی چون پرکردگیش درآمده، اما نرسیدیم به هیچ کاری.از نه صبح رفتم کلاس تا هفت و نیم که رسیدم. پای چپم داغون شد از بس کلاج گرفتم. می خواهم بخوابم. شامم را خورده ام. فردا یک کلاس جدید دارم که امیدوارم خوب پیش برود. دارم همزمان به پادکست رادیو مرز گوش می دهم درباره لکنت است.