بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

قشنگی

دیروز مجبور شدم برای اینکه جریمه نشوم ، ماشینم را خیلی دورتر پارک کنم و وقتی راه افتادم باد گرفته بود. برگهای زرد کوچک درختان روی زمین می ریخت و می چرخید. همان موقع بود که دلم می خواست عکس بگیرم اما موبایل نداشتم. کیف کردم از چرخش برگها و راحت بدون اینکه حواسم به عکس گرفتن باشد ، قدم زدم تا برسم به کلاسم. منظره خیلی قشنگی بود. رویایی مثل توی فیلمها. و امروز دوباره داشتم رانندگی می کردم تا برسم به آرایشگاه ، در اتوبان صدر آرام آرام جلو می رفتم که یکهو دیدم آن طرفم ماشینها خیس خیسند و ماشینهایی که زیر پل هستیم، اصلا خیس نشدیم. بعد به دانه های درشت باران نگاه کردم. چقدر قشنگ بود. می باریدند و آن یک سوم اتوبان که زیر پل صدر نبود خیس  خیس شده بود. 


خواستم دیگر عکس نگیرم از چیزهای قشنگی که می بینم آن ها را بنویسم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد