بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

صندوق عقب

همیشه بعضی وسایلم را از قصد روی صندلی می گذارم، مثلا ماسکهای رنگی که از صبح زده ام. یا میوه ای که نخورده ام، یا مثلا کاغذ یا کتابی که دارم می خوانن. یا کتابی که رویش نوشته مخصوص معلمین لگو، که اگر کسی خواست چیزی از ماشینم بدزد ببیند با چه کسی طرف است. بداند ممکن است چه چیزی از ماشین کم شود. بداند که چیز خاصی در این ماشین نیست. کتاب و ماسک... 

وقتی صد و هشتاد هزار تومان  را دادم ، یک قفل تازه روی صندوق عقب بود که کلید تازه ای داشت. از آن به بعد دارم به صندوق عقب ماشینها نگاه می کنم و قفل هایشان. میبینم کدام عوض شده اند و کدام مال خود ماشین است.

صندوقم را چک کردم ، چیزی کم نشده بود. مرد قفل ساز گفت با پیچ گوشتی می زنند قفل را می شکنند تا صندوق را باز کنند. مثل اینکه فرصت کم بوده برای شکستن کامل قفل . 

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 17:09

استرس گرفته بودم.وقتی این پست را خواندم ،نفس راحتی کشیدم.خدا را بابت بخیر گذشتن ،شکر کردم

خداروشکر بخیر گذشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد