ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امشب ماه جوری بود که دلم می خواست تا ابد نگاهش کنم. دارم کتاب نام من سرخ اورهان پاموک را گوش می دهم. و به ماه فکر می کنم و اولش وقتی بود که اتوبان باکری را ته آمدم و کوه قشنگ نزدیک علوم تحقیقات را دیدم و بعد دور زدم تا از اولین بریدگی بپیچم توی شهران. ماه نازک پیدایش شد. چقدر قشنگ بود. بعد از آن کوچه باریک پر درخت که نمی شود آسمان را توش دید ، رد شدم و رسیدم به مردان خرمالو فروش و بعد هم رستوران هایی شبیه دربند و فرحزاد پر از تخت و دار و درخت.
ماه همین طور توی چشمانم بود تا بالاخره ازش عکس رفتم. دفعه دوم وقتی بود از سرازیری که همش یاد حرف زدن با مشاور می اندازد ، رد شدم ماه باز برق زد کنار یک ستاره پرنور.دفعه سوم وقتی بود که از یادگار می رفتیم به سمت دندان پزشکی و ماه رسیده بود به سقف آپارتمان های آن طرف دره پونک و یک ماه نازک قرمز بود و داشت غروب می کرد. اینجا قلبم می خواست بایستد. دلم می خواست با انگشتانم ماه را بگیرم.
چطور می شود ماه اینقدر زیبا باشد؟ هر لحظه و هر ساعتش...