بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

می شنیدم از پرنده داستانهای نهانی

صبح شده، خسته ام. برایم باز باران با ترانه را خوانده و فرستاده، دارم گوشم می دهم و می نویسم. این شعر کودکی که آهنگین و قشنگ بود را کامل حفظ بودم.،چرا اینقدر کودکی ما قشنگ بود و مامان و بابا هم فکر می کنند کودکی آن ها خوبتر بوده و همینطور هر چه جلو رفتیم و تکنولوژی وارد زندگی شد، قشنگی هایش کم شده. راحتی های زندگی زیاد شده اما چیزهای زیادی ازش کم شده.

آرام می خواند و روزم شروع می شود.


زندگانی هست زیبا هست زیبا

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 17:11

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد