بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

در حین رانندگی

توی ترافیکم. از ساعت ۵:۵۰ که راه افتاده ام و حالا که دارد هفت می شود تازه می خواهم برسم به سربالایی که هدایتم می کند به مدرس که بعد بروم پارک وی را رد کنم و بقیه راه. دارم داستان ما تمامش می کنیم را گوش می دهم. موبایلم را در کلوپ شارژ کردم. کمرم دارد خرد می شود. از شش صبح بیدارم. موتوری ها بی محابا از کنارم رد می شوند . داشتم می نوشتم که یک موتوری  با دستش زد به صندوق عقب که یعنی برو جلوتر ، خودم را چسباندم به ماشین جلویی. کم کم دارد پای چپم سر می شود و درد می گیرد. سردم شده، بخاری را زدم. چراغ ماشین نمی دانم دیروز دستم خورد و نور بالا شد و هر چه تلاش کردم نشد درستش کنم و از نور بالایی در بیارمش. خسته شدم. امروز موقع رفتن ،روی پل صدر هوا خاکستری و سیاه بود. باورم نمیشد این آسمان همان آسمان پنج شنبه باشد. بالاخره رسیدم روی سربالایی.شاید برسم به پارک وی بهتر شود. داستان جلو می رود.  در گرمای بخاری کم کم خوابم می گیرد. کاش می شد بخوابم.

ناهار نخورده ام.قبل از کلاس آنلاینم نان و پنیر خوردم و با خودم یک سیب برداشتم و ساعت چهار سیبم را خوردم و در کلاس چون قرار بود بچه ها با ژله بازی کنند برای همین ژله خوردیم همگی و کیف داشت. 

اما حالا خسته و تشنه و گرسنه ام .خدا را شکر می کنم دستشویی ندارم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد