بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

خانه، خانه توست

بعد از دو هفته خانه را تحویل گرفتم. گلهای مریم و داوودی گندیده بودند. خرمالوها داشتند آب می انداختند. خیارها رو به خرابی، به ها لکه ها دار شده بودند. از دسته یخچال چیزی زرد رنگ شره کرده بود. سینک ظرفشویی زرد بود. و زباله ها سرجایشان. وقتی رسیدم دوباره مثل روز آخری که داشتم تمیزکاری می کردم،  شروع کردم به سابیدن، شستن و جابه جا کردن. 

حالا که می نویسم دراز کشیده ام روی کاناپه آبی، 

شمع با بوی اقیانوس را گذاشته ام روی قفسه کنار صدف هایی که از استانبول جمع کرده ام. سه شمع که با موم درست شده را آن ورتر گذاشته ام. می خواهم فردا بعد از بیدار شدن یا نمی دانم بعد از اینکه خسته از عروسی برگشتم بیایم لم بدهم و شمع روشن کنم و بوی اقیانوس بپیچد توی خانه ام و کمی اشک بریزم  از دلتنگی، و پتو را بپیچم دورم. انگار سردم است. به مردخانه گفتم شوفاژها را روشن کند. خانه را بسپر به یک مرد و بعد از چند هفته با حالی نذار تحویل خواهی گرفت. 

خانه قشنگم کاش نزدیکتر بودی، به همه چیز نزدیکتر بودی. به رویاهایم، به کارم، به خانه پدری، به همه جا، اینطوری هر شب می آمدم و شمع روشن می کردم و بوی آبهای شور و مرغ دریایی توی سرم ولوله می کرد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد