بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

پنج شنبه تایم

صبح وقتی بیدار شدم، چشمام بزور باز می شد که بروم در جلسه آنلاین شرکت کنم. لب تاپم را روشن کردم و سلام گفتم و رفتم قهوه بگذارم. کتری را همزمان گذاشتم. جلسه زودتر از آنچه که فکر می کردم تمام شد، من بیشتر حرف زدم. چقدر این روزها در جمع های که احساس راحتی می کنم حرف می زنم. مثل همین معلمهای تازه کار و معلمهای با سابقه. من معلم بودنم را دوست دارم. باورم نمی شود که امسال چقدر انرژی و شادابی را در کارم می بینم. سالهای پیش در مدارس من همیشه به مشکل می خوردم. اصلا حضورم در مدرسه مشکل بود. ها ها. از اینکه هر بار بروم ،نیامده به مدیر و معاون سلام کنم و کلید کلاس  رابگیرم و بعد پاسخگوی مادرهای نامهربان باشم، خسته می شدم. از بچه ها خسته می شدم. از پسرهای شیطان حرف گوش نکن مدرسه نیما یوشیج، چقدر کم می آوردم اما الان عاشق پسرهای شیطان هستم. و جانم برایشان می رود. من همان معلمی هستم که عاشقم می شوند. ها ها. قهوه کار خودش را کرده بود تا با همکارهایی که خیلی نمی شناختمشان شوخی کنم، اول صبحی درباره ریاضی داد  سخن دادم که من یک انصرافی از رشته ریاضی هستم و اما حالا ریاضی را یک پنجره، یک دریچه رو به کائنات می دانم. دخترک هم ریاضی را به نوشتن ترجیح می دهد.

مربای به آماده است. تمام مدتی که در جلسه بودم مربا داشت غل غل می کرد. 

کشک و بادمجان آماده است. دستشویی شسته و تمیز است. 

حالا باید بروم دنبال کارهای رفتن به عروسی. عروسی رفیق قدیمی.

نظرات 2 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 09:29

یکی از پست های خوووب و حال خوش کن تان
سلامت و موفق باشیدهمیشه..

Baran چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 09:29

یکی از پست های خوووب و حال خوش کن تان
سلامت و موفق باشیدهمیشه..

متشکرم باران

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد