ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
دیدم بابا با دسته گل (انگار که بخواهد برود خواستگاری) و جعبه کیک وارد شد.آخه من نمیرم براش؟ باورم نمی شد گل خریده باشد. تازه کارت گذاشته بود روی گلها برای مامانم با آرزوی سعادت و خوشبختی. و بعد کیک هم رفته از الهیه ۳۳ خریده و رویش گفته بنویسید سالگرد ازدواجمان مبارک. بعد هم نشسته با همان کت و شلوارش که از راه رسیده با کیک و گل و مامان و نوه هایش عکس گرفته در آستانه چهل و دو سال زندگی با مامان.
مگر می شود آدم با بتواند یک زندگی مشترک را چهل و دو ادامه دهد؟
ماشالله بهشان.
چه قشنگ الهی هردو سلامت باشن.
چرا نشه؟!
فدات