بدون امضاء

تنها، پشت درها

… و او دیوانه‌ای تنهاست در زنجیر صد آواز
و گاهی چون شعاع صبح می‌ریزد به روی بسترش خاموش
و او آرام می‌آید به سوی نور
و دستی می‌کشد بر صبح و بر خورشید و بر نور
و می‌خواهد بگرید یا بخندد در میان نور
و می‌خواهد بمیرد یا بماند در میان نور.

و گاهی در سکوت وحشی خورشید و خاک و انزوا،
در مشت‌هایش پنجهٔ صد شیر می‌روید،
و او می‌خواهد از جائی که خوابیده است یا آرام بنشسته است،
برخیزد. 
و بگریزد میان دره‌های سبز، و یا چون زنبقی وحشی میان ریگ‌ها روید، و یا خورشید را در تپه‌ها بر سینه بفشارد

و او دیوانه‌ای تنهاست با آوار صد دیوار
و گاهی چشم در چشمان مردان و زنان شهر می‌دوزد.
و می‌خواهد بخواند خط‌ناخوانای رازی را که پشت چشم‌ها خفته است
و می‌خواهد بپیماید بیابان سیاهی را که پشت قلب‌ها مانده است
و می‌خواهد بکوبد گام بر هر جادهٔ پندار
و در هر گام او تنهاست با آور صد دیوار.

و شب‌ها پست درها می‌نشیند
کسی او را نمی‌بیند
و گوئی چشم‌هایش زان او نیست
و گوئی زانوانش زان او نیست
و گوئی دست‌هایش زان او نیست.

و شب‌ها پشت درها می‌نشیند
تو گوئی یادی از آن رفته‌ها را باز می‌بیند:
- فراز جاده باران عشق می‌خواند
و شب‌ها بر تپه‌ها آرام می‌گرید
درون دره صد بید است، صد مجنون
میان کوه صد تیشه است، صد فرهاد
فراز جاده باران عشق می‌بارد
سواری سوی قلعه اسب می‌تازد.
و زیر لب سرود وصل می‌خواند:

«دعائی از برای عشق کوهم
دعائی از برای پشت کوهت
دعائی از برای برق چشمت
دعائی از برای درد روحم.

به سوی کوه‌های عشق هی! هی!
به سوی چشمه‌های دور هی! هی!
به سوی قلعه‌های مهر هی! هی!
به سوی تپه‌های نور هی! هی!»-

فراز جاده باران درد می‌خواند
و مردی پشت در خاموش می‌ماند
تو گوئی یادی از آن رفته‌ها را باز می‌خواند:

«- کسی آیا کلیدی بر در انداخت؟
کسی دروازهٔ خورشید را بگشود؟
کسی آیا سکوت قلعه را بشکست؟
کسی آیا شراب عشق را نوشید؟
کسی آیا فراز جاده نعل اسب را کوبید؟»
فراز جاده باران مرگ می‌خواند
و مردی پشت در خاموش می‌ماند:

«کسی آیا شراب عشق را نوشید؟
کسی آیا …»
و او دیوانه‌ای تنهاست با آوار صد دیوار
و او دیوانه‌ای تنهاست در زنجیر صد آواز.


رضا براهنی

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 20:53

شکفته بادا لبان من

که نیمه‌ماهِ نیمرخانِ تو را

شبانه می‌بوسند.

فدای تو

دو چشم من

که چشم‌های تو را خواب دیده‌اند....

|رضا براهنی|


اجازه خانم؟!

چقدر قشنگ ، ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد