ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خسته رسیدم به پیچ و سرازیری و غروب آنچنان زیبا بود که با دست زدم روی قلبم و همانجا وسط خیابان ایستادم و با اینکه گوشیم هیچی شارژ نداشت و خدا خدا کردم که خاموش نشده باشد، خیلی سریع تا قبل از اینکه ماشینی بیاید عکس گرفتم. و بعد دوباره جلوتر قرمزی که در غرب آسمان ، آتش بازی قشنگی بود. نه صبح رفته بودم برای کلاس و بعد سخت ترین کلاس در مدرسه که هم آنلاین است و هم دو سه تا بچه توی کلاسم می لولند. مدل مجری های تلویزیون می گویم خب برویم سراغ بچه های توی خانه !!! ها ها. خیلی خنده دارم. چشمانم خسته اند . فردا هم جلسه آموزشی دارم در علم و صنعت. من فکر کنم تا حالا علم و صنعت نرفته بودم ، حالا اینطوری می روم توی دانشگاه. و بعدشم کلاس دارم. این پنج شنبه هم استراحتی در کار نیست.