بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

شبیه هیچ کس

خسته رسیدم به پیچ و سرازیری و غروب آنچنان زیبا بود که با دست زدم روی قلبم و همانجا وسط خیابان ایستادم و با اینکه گوشیم هیچی شارژ نداشت و خدا خدا کردم که خاموش نشده باشد، خیلی سریع تا قبل از اینکه ماشینی بیاید عکس گرفتم. و بعد دوباره جلوتر قرمزی که در غرب آسمان ، آتش بازی قشنگی بود. نه صبح رفته بودم برای کلاس و بعد سخت ترین کلاس در مدرسه که هم آنلاین است و هم دو سه تا بچه توی کلاسم می لولند. مدل مجری های تلویزیون می گویم خب برویم سراغ بچه های توی خانه !!! ها ها. خیلی خنده دارم. چشمانم خسته اند . فردا هم جلسه آموزشی دارم در علم و صنعت. من فکر کنم تا حالا علم و صنعت نرفته بودم ، حالا اینطوری می روم توی دانشگاه. و بعدشم کلاس دارم. این پنج شنبه هم استراحتی در کار نیست. 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد