ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چشمانم از خستگی می خواهد بسته شود. کاش می خوابیدم و برای چند ساعت هیچی نمی فهمیدم. خوابم هم که می برد خوابهای عجیب و غریب رهایم نمی کند. دارم به خانه برمی گردم. تا خانه راهی نمانده اما ترافیک راه را بند آورده. امروز در دانشگاه بهم خوش گذشت همان لحظاتی که در طبیعتش چرخیدم حالم را بهتر کرد. پاییزش قشنگ بود. دیدن همکاران هم بد نبود. و یاد گرفتن چیزهای جدید. درباره ستاره ها و کشتی ها.
شب می شود و یک عالم کتاب از سی بوک برایم رسیده که دلم می خواهد تند تند بخوانم. می دانم وقت نمی شود مثل خیلی کتابهای دیگرکه دارم. اما باید می خریدم. دلم کتاب می خواهد. دلم بوی کاغذ می خواهد.