بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

دلم نمی خواهد باشم

هر کار می کنم حالم خوب نمی شود. نشسته ام جلوی لب تاب و هی کلمات لعنتی را بالا و پایین می کنم و یک چیز مزخرف بی سر و ته را نمی توانم تمام کنم. گریه ام گرفته. دلم می خواهد بروم بمیرم. گریه ام بند نمی آید. چه شب غم انگیزی است. چرا نمی رود برود از جلوی چشمانم دور نمی شود؟ چرا نمی رود برود بخوابد تا دیگر صدایش را نشنوم. قلبم دارد فشرده می شود دلم نمی خواهد جوابش را بدهم. چرا نمی فهمد و ادامه می دهد؟ کاش تمام می شد.

نظرات 1 + ارسال نظر
تراویس بیکل پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1400 ساعت 22:20 https://travisbickle1.blogsky.com/

عزیزم اینم تموم میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد