بدون امضاء

اول دسامبر

فردا صبح کلاس ندارم. می توانم کمی دیرتر بخوابم،  اما کابوسی که همیشه دارم این است که به کلاسم نرسیده ام. صبح داشتم همین خواب را می دیدم. این خواب لعنتی دیر رسیدن به کلاس من را می کشد. خواب ماندن و بیدار نشدن. 

توی گلویم بغض است. می خواهم بنویسم. بنویسم . از چه چیزی بنویسم؟ از امروز و دیروز و روزهایی که در خاکستری آسمان می گذرد. در دلتنگی می گذرد. هیچ هیچ . 

گلویم از بغض درد گرفته. گریه می کنم و می خوابم. خواب بهترین درد دلتنگی است. بخوابی و بروی به آن دنیا. شاید هم دیگر بازنگشتی. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد