ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از خانه ه زدم بیرون که بروم خانه سین ، عصر بود. خیابان کمی شلوغ بود. داشتم فکر می کردم. کمربندم را بسته بودم. موبایلم دستم نبود. اما داشتم فکر می کردم که ماشین کنار دستم زد روی ترمز و من چون می خواستم بپیچم و برگردم بروم سمت اتوبان ، ترمز کردم . سرعت نداشتم اما ناگهان مجبور شدم ترمز کنم که صدای برخورد ماشین پشت سرم من را پراند. با خودم گفتم بالاخره تصادف کردی و یکهو تا ته آمدن پلیس و علافی و داد و فریاد مردخانه را توی سرم رفتم. چند لحظه مکث کردم. آمدم پایین. دیدم سپر ماشین چیزی نشده اما خانم چشم سبز ماسک زده هی دارد می گوید من زده ام روی ترمز. منم گفتم شما فاصله را رعایت نکردی و اگر پلیس بیاید مقصر شمایی . و بعد گفتم من می روم. ماشین او هم چیزی نشده بود. ترسیده بودم به خاطر بچه اش اما او هم ظاهرا اتفاقی برایش نیفتاده بود. ضربان قلبم رفته بود روی هزار و داغ کرده بودم. رفتم سمت مسیر خانه شاگردم. پنجره را دادم پایین و آرام تا خانه شان رفتم. سر کوچه شان یک خانم می نشست و بساط می کرد و دفعه قبل یک پسر بچه باهاش بود و این بار با یک مرد نشسته بود. زدم کنار و ده هزار تومانی که توی کیفم بود را گرفتم جلوی بچه اش.
سرکلاس توی خانه سین خوابم گرفته بود. دلم می خواست کف زمین دراز بکشم و چشمانم را ببندم از بس خوابم می آمد. آرامشم برگشته بود.