ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
امروز از صبح سردم است. دو تا کلاسم کنسل شده و آمده ام بالا روی تخت ، کتاب چشم سگ را شروع کنم و اگر شد کمی بخوابم. امروز خانم ن نشست هی درد و دل کرد و هی حرف زد. همینطور که داشتم با شاگردم بازی می کردم او هم می گفت خواهرم بیمارستان است با همان لهجه شمالی توضیح می داد که تمام مال و اموال پسر خواهرش را که پول و طلا بوده در حدود هفتصد میلیون، شریکش برداشته برده و خواهرش حالش بد شده از دماغ و دهانش همینطور خون می ریزد و فشارش رفته روی هجده.
اگر بنشینی پای حرفش همینطور ادامه دارد. او می گوید همه این کارها برای پول است که اگر پول داشتم هیچ وقت نمی آمدم خانه مردم که بچه مردم را نگه دارم. می رفتم از نوه خودم مراقبت کنم.
کاری از دستم برایش برنمی آید. چیزی نمی گویم فقط گاهی سرم را تکان می دهم و از دهانم کلمات آخه و وای و چه بد در می آید. و می گویم دعا می کنم که حال خواهرت بزودی خوب شود.
همه اش می خواهم لپ تاب را باز کنم و شروع کنم به نوشتن از خانه های مردم. یکسال می شود چندین مدل خانه و آدمهای جورواجور دیده و شناخته ام.
باید شروع کنم بنوشتن.
با قلبهای خسته ی حالی به حالیمون
با ان نگاه لهجه ی بغض شمالی مان
اجازه خانم.آنجا که فرمودین:"همان لهجه شمالی توضیح می داد.."
یاد این https://sirooz.com/%D8%A8%D9%88%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B4%D9%84%D8%A7%D9%82
افتادم.
پ.ن.آخ از عنوانپست.
آره عزیزجان بلامسر من
رفتم آهنگشو باز گوش دادم آخ لنگرود آخ لیلاکوه
چه زیبا نوشتین این روزا هرچی صمیمیت بیش تر باشه توی سخن، دل نشین تره!
ممنون