ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اشک شوق می دود توی چشمانم وقتی می بینم که خیلی بهتری.عزیزدلم.
موقع غروب وقتی می رفتم برسم خانه شاگردم خورشید مثل یک قرص آبنبات نارنجی شده بود و آنقدر قشنگ بود که قلبم را ذوب کرد.
لابه لای ابرها بود و بعد دایره کاملش پیدا شد و به آسمان آتش زد و رفت.
بعضی از آدمها در زندگی اینطورند ، آتش می زنند و می روند و تا مدتها روح و روان آدم می سوزد.
غروبای قشنگی داره این روزا، ی نارنجی خیلی خوشگل.
فقط کاش هوا آلوده نبود، فکر کن ترکیب اون نارنجی با آسمون آبی چی میشه ... آخ کاش بارون بباره، باد بیاد، هوا تمیز شه ... آسمون آبی شه ..
اصلا یک چیز عجیبی است. منم منتظر برف و بارونم
چند روزه دارم میخونم شما رو.... و دوباره دلم تپید برای نوشتن.....
چه عالی