ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دخترک هر شب قبل از خواب یک کتاب می خواند . یک سررسید برداشته و خاطراتش را می نویسد. کلماتش را هر طور که می گوید می نویسد البته قرار بر این است که من نخوانده باشمش. اما من غش کردم برای نوشتن هایش. من از راهنمایی دفتر خاطرات داشتم. او از هفت سالگی. اینها یعنی تغییر نسل.
وسط کتاب خواندن خوابش می برد. امشب بغلش کردم موقع گریه کردن و بهش گفتم من توی دنیا تو را از همه بیشتر دوست دارم. به چشمانم نگاه کرد و آرام شد.
می خواهم هر روز بهش بگویم چقدر دوستش دارم.
چه آرامبخش و تسکین دهنده
خیلی