ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دیشب که تاصبح باران آمد و زمین حال آمد و صبح که بعد از خوابی راحت بعد از مدتها بیدار شدم همه جا مه گرفته بود. هوا هوای بهاری بود که در راه است. هوای خوبی که دلم می خواست باد بپیچد لای موهایم. امروز با اتفاقات عجیب و غریبش و خنده دارش رکورد زد. در طول این دوسال کلاسهای خصوصی بامزه ترین اتفاق ها برایم افتاد. و البته وحشتناک . و باعث شد خیلی خجالت بکشم اما بعدش کلی خندیدم. و خیلی بامزه بود. امروز دفتر شعرم را نگاه کردم دیدم چند روز است چیزی ننوشتم. حتما امشب می نویسم. شعر که نه. سه خط همینطوری نه چیزی کم و نه زیاد.
چند تا مانده تا باهار؟ شما که قدت بلندتراست ببین بهار از کدام طرف می آید؟
و اینکه اسفند از هزار تا عید قشنگتر است.
بیست و هشت روز مانده تا بهار قشنگ.