ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بگذار از غصه بنویسم. از غصه که نویسندهی محبوبم را کشت. این چند روز خیلی غمانگیز میگذرد. چون نویسندهای که باهاش بزرگ شذم و همهی کتابهایش را خواندم و در کلماتش غرق شدم و همیشه دلم میخوذست کثل او بنویسم و هر بار از کلماتش استفاده میکنم . ازش تقلید میکنم. آشفتگی و عاشقی را. او از بس که غصه خورد ، دیگر طاقت نیاورد. و رفت. هر چه در کلماتش و حرفهایش فرو میروم میبینم کسی بود که کاری کرد و رفت. کاش منم یک کار، یک کار خوب بکنم . فقط همین.
من هم.از غروب ابدیِ نارنجی نویس عاشقانه های جهان ...محزون و تاسیان ام. غمگین دل ام و مادری در من؛آهسته می گرید.
دلم برات تنگ شده عزیزم
♥️♥️♥️ممنون که برایم باقی ماندی.
آخ که من چقدر تو بیست سالگی م نوشته های عباس معروفی میخوندم ...
روحش شاد.
همهمون