بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

۱۳

با شوک دیدن آن زن از خانه‌ی استاد بیرون زدم. چرا اینقدر برایم مهم بود؟ واقعا چرا؟ بوی عطر زن هنوز توی مشامم بود. طرز نگاهش، برق لبهایش، و هیکلش که خیلی سکسی‌تر از من بود. سینه‌های برجسته‌اش روی تنش می‌لرزید وقتی لباس‌هایش را درمی‌آورد. پیراهن بلند سفیدی پوشیده بود که سوتینش پیدا بود.  بندش، پشت گردنش رد شده بود و دو بنده نبود. دست و پایم را گم کردم وقتی دیدمش. زبانم بند آمده بود. سعی می‌کردم بهش فکر نکنم اما هر چند وقت یکبار تمرکزم می‌پرید و هر کاری که انجام می‌دادم، صورت زن بود که جلوی چشمم زنده می‌شد. چه رابطه‌ای بین او و استاد بود؟ تازه بود یا کهنه؟ چرا تا به حال ندیده بودمش؟ چرا لحظه‌ای آمد که من بودم؟ از قصد این لحظه وارد شد؟ 

متوهم شده‌بودم. با خودم حرف می‌زدم و فکر می‌کردم. تمام آن روز را با جزئیات تحلیل می‌کردم. بعد بالاسر خودم می‌ایستادم و خودم را سرزنش می‌کردم که دیوانه شده‌ای. بکش بیرون از این زن. هر که بود و باشد، به تو هیچ ربطی ندارد. و پایان می‌دادم به مجادله‌ای که چند روز بود مثل خوره به جانم افتاده بود. سعی کردم خودم را مشغول تمرین کنم. تا جلسه‌ی بعدی که رفتم و باز خانه رنگ و بوی سابق را نداشت. روشنتر از دفعه‌های قبل بود. آشپزخانه مرتب بود. انگار ظهر غذای خوشمزه‌ای در آن پخته و خورده شده‌بود. من نواختم و استاد گوش داد. استاد نواخت و من تمام وجودم گوش شد. تمام لحظاتی که در این خانه می‌گذراندم گذشت زمان را حس نمی‌کردم. چند هفته همینطور گذشت و دیگر آن زن را ندیدم. هفته آخر تیرماه، ساعت شش باید می‌رسیدم که کمی زودتر زنگ در را زدم.  و یک زن پرسید شما؟ با تعجب گفتم شاگرد استادم. در باز شد. این بار زنی با موهای مشکی لخت، هم‌قد من، با چشمانی که تمام وجودم را با نگاهش می‌بلعید در آستانه با لبخند ایستاده بود. بدون تعارف بهم گفت: بشین الان استاد می‌آید. زیبا بود. باز دست و پایم را گم کردم. دستانش هر چند دقیقه یکبار می‌رفت لای موهایش و می‌گذاشتشان پشت گوشش. سلام استاد حواسم را پرت کرد. زن گفت خب من دیگه میرم. و استاد سرش را تکان داد. باز من ماندم و هزار سوال. یعنی چند وقت یکبار زنی تازه را باید می‌دیدم که شاگردش نبود؟ آب دهانم خشک شده‌بود. در سکوت به ضربه‌های نرم استاد گوش می‌دادم و سعی می‌کردم که هذیان‌ها و غصه‌هایم را فراموش کنم.



بخش سیزدهم

هنگ‌درام


۱۴۰۱/۵/۲۸

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد