بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

من را بکش،

از همه چیز متنفرم، از زندگی، از خودم، از بچه‌ام، از پدر و مادرم، حالم از هر چه که دارم در این زندگی بهم می‌خورد. دیگر نمیخواهم زنده بمانم . اینجا این مملکت را دوست ندارم. دلم نمیخواهد اینجا باشم. دلم نمیخواهد این اخبار هر روزه را بخوانم و بمیرم و زنده شوم و باز همینطور تکرار و تکرار. 

دلم میخواهد نابود شوم. با یک تیر گلوله در وسط خیابان.

با طناب دار، با هر چه که مرگش خونینتر باشد.

۱۴۰۱/۹/۲۱

نظرات 1 + ارسال نظر
یه نفر دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 16:09

و یه دسته گل از طرف یه دوست از دور...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد