ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
از همه چیز متنفرم، از زندگی، از خودم، از بچهام، از پدر و مادرم، حالم از هر چه که دارم در این زندگی بهم میخورد. دیگر نمیخواهم زنده بمانم . اینجا این مملکت را دوست ندارم. دلم نمیخواهد اینجا باشم. دلم نمیخواهد این اخبار هر روزه را بخوانم و بمیرم و زنده شوم و باز همینطور تکرار و تکرار.
دلم میخواهد نابود شوم. با یک تیر گلوله در وسط خیابان.
با طناب دار، با هر چه که مرگش خونینتر باشد.
۱۴۰۱/۹/۲۱
و یه دسته گل از طرف یه دوست از دور...