ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بهم گفت اصلا بهتون نمیاد. بهم نمیاد که دیگر جوان نیستم. با دخترهای تازه سعی کردم طرح دوستی بریزم. یک موبور و یک مومشکی اخمو که اصلا با من حرف نمیزد. خانهی قشنگی بود. همیشه دلم میخواست بدانم خانههای آتیساز چطوری ساخته شده، و امروز بالاخره رفتم طبقه دوازدهم. وقتی نزدیک آسانسور شدم عکس گرفتم. از پنجرهای که خورشید داشت غروب میکرد. میخواستم برایت بفرستم، یادم نبود که راهی ندارم عکسم را ببینی. آسمان غمگین و دلگرفته. روز سختی بود. مدام گریه کردم. پشت چراغ قرمز. پشت ترافیک. توی تونل. وقتی نان تافتون خریدهبودم و دلم میخواست یک لقمه ازش بخورم و گرسنه بودم. وقتی هیچ گلفروشی بهم گیر نداد که نرگس بخرم. من حتی توی کیفم پول گذاشتهبودم که برای قلب پاره پارهام نرگس بخرم. مگر نگفتهبودی برایت نرگس میخرم. کلمهها هم جلوی چشمانم تار میشود. دلم درد گرفته. سرم درد میکرد و قرص خوردم. میدانم نزدیک پی ام اس شده که هی گریهام میگیرد. سینههایم دردناک و سفت شدهاند. امروز روی ترامپولین شاگردم که میپریدم فهمیدم. همهچیز بهم ریخته. هزار بار گوش دادم به وقتی که جوان بودم و گریه کردم. از وقتی رسیدم پای لپ تاپ کارهای عقب افتادهی کلاسهایم را انجام دادم. الانم هشتاد تا برگه از کلاسی که دورهاش تمام شده، جلوی رویم است و باید آخر ماه جواب داده و خوانده شده تحویل دهم. آنقدر کار دارم که حد ندارد. دلم میخواهد فقط بنویسم و بنویسم. بنویسم تا بلکه گریهام بند بیاید.
۱۴۰۱/۹/۲۱