بدون امضاء
بدون امضاء

بدون امضاء

کابوس

تا خوابم برد، خواب فرار کردن و دویدن دیدم. دنبالمان بودند. داد میزدم توی خواب نمیتوانم بدوم. کوله پشتیم سنگین بود. از ترس داشتم می‌مردم. خوب شد خواب بود. و دیگر همین چند دقیقه را هم بهم زهر شد خوابیدن. چه خوب که شیر دارم. الان بلند می‌شوم برای خودم نسکافه درست می‌کنم و دیگر ترس و وحشت شبانه‌ام  می‌رود.

۱۴۰۱/۹/۲۲

نظرات 1 + ارسال نظر
یه نفر سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1401 ساعت 10:59

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد