ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حال من مهم نیست. حال من کی مهم بوده، حال من لوسبازی است. گریههای من نشانهی ضعف و ناتوانی است. من اصلا نمیدانم این دوهفته چه اتفاقی افتاد که مستحق این همه درد و رنجم؟ نمیدانم چرا باید این همه دلتنگ باشم؟ در قلبم را بستم که تو آخرین نفر باشی. دلم نمیخواهد کس دیگری بخواندم و بعد داستان از نو شروع شود. دلم میخواهد بمیرم. هنوز دلم مرگ میخواهد. امروز با شاگردم آنقدر خط کشیدم اما باز داشتم خفه میشدم. خفگی دست از سرم برنمیداشت. سرم دارد می ترکد از غم و غصه و بغض. چه اهمیتی دارد؟ شما فقط دیگر عذاب وجدان نداشته باش. بگذار به درد خودم بمیرم. و این خیلی بیشتر بهم میآید.
وقتی ازت بیخبرم حالم بدتر میشود. باز هم چه اهمیتی دارد؟ بگذار این زمان لعنتی بگذرد. بزودی در قعر فراموشی خواهی رفت.
۱۴۰۱/۹/۲۲